سهراب

چه کسی می داند ؟
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهــــایی ؟
چه کسی می داند
که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی ؟
پیله ات را بگشا،
تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی !

ازصدای گذرآب چنان فهمیدم :

تندتر از آب روان، عمرگران میگذرد

زندگی رانفسی، ارزش غم خوردن نیست !

آرزویم این است آنقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.